رهبر فقط سید علی
اینکه عاشقتیم تقصیر کیه؟!
اینکه عاشقتیم تقصیر کیه؟!
#اردونوشت
#تولیدی
#به_قلم_خودم
شب قبل همایش همشه به این مطلب فکر می کردم آیا باید همایش برم یا نرم؟
چون چند روز پیش پدر ومادرم با خواهرم از کرمان به قم آمده بودند خواهرم برای یک همایش که در فرهنگ سرای ولایت برگزار می شد دعوت شده بود خلاصه روز سه شنبه فرارسید نماز صبح را خواندم نمی دانستم تکلیفم چیه؟ آیا باید خونه بمونم؟می ترسیدم خدای ناکرده به مادر وپدرم بی احترامی بشه مادرم مواظب بچه های خواهرم بود وبه من گفت تو هم زینب رو بذار پیش من مواظبش میشم من قبول نکردم چون بچه خواهرم یک ماه از زینب من کوچکتره ولی خیلی قلدره در هر حال امروز روزچهارم همایش خواهرم بود که صبح زود آماده شده بود برای رفتن،من وزینب بشری هم آماده شدیم همش خیالم راحت بود که قم هستم واگه شهرستان بود سختم بود با بچه ،همسرم دو تالقمه نان و پنیربرای ما آماده کردو با خواهرم رفتیم خواهرم حرم پیاده شد چون مسیر اون میدون 72 تن بود مسیر من جمکران بود با همسرم اطراف جمکران از چند نفر سوال کردیم تا اردوگاه را پید اکردیم به محض دیدن اردوگاه به همسرم گفتم اٍ من اینجا رو زیاد دیدم ولی توجه نکردم از همسرم خداحافظی کرد خوشحال خوشحال، همسرم صدام کرد ببین همین جاست زنگ رو بزن گفتم مگه نمی بینی در بازه همسرم خداحافظی کرد ورفت از یک در کوچیک بایک دالان دراز رفتیم داخل به یک در دیگه رسیدیم یک حیاط بزرگ مشاهده کردیم از دور دیدم خدا چقدر مرد توی این خونه است وحشت کردم اونا منو نگاه میکردن منم اونا رو خدا بزنم به فرار،یک دفعه یک آقای 50ساله ای گفت خانم اینجا شخصیه کجا اومدی گفتم مگه همایش اینجا نیست ؟ گفت چرا هست ورودیش درب بغله از این جا جداست اومدیم بیرون زنگ درب بغل رو زدیم گفتم برای همایش اومدم در رو باز کردن ومنم رفتم داخل ، خدا دیدم هیچکس نیست ترس ووحشت دوباره ،یک کم جلوتر رفتم همش با ترس ولرز،چشمم به اتاق نگهبانی افتاد هیچ کس داخلش نبود صدا کردم یک صدایی ازته چاه گفت کیه ؟ گفتم برای همایش اومدم گفت من نمیدونم ازبقیه بپرس گفتم هیچ کس اینجا نیست کمی جلوتر رفتم دیدم یک آقایی لقمه زنان از سمت چپ صدا میزنه کجا؟ گفتم همایش،گفت حالا رسیدی ؟گفتم بله،گفت همه رفتن ،کجا؟مرکز مدیریت،برای چی اونجا؟کلاس ها اونجا برگزارمیشه،چرا اطلاع رسانی نکردن؟آخه گفتن اردوگاه،مرد گفت صبحانه خوردی؟گفتم صبحانه نمیخوام 40دقیقه دیگه کلاس شروع میشه،گفت آقای فلان یک صبحانه برای خانم آماده کن یک آژانس بگیرم شما برو،آخی روز بد نبینی کیف پولم همرام نیست،گفتم من پول همرام نیست،مرد گفت من نمیدونم چکار باید بکنی برو داخل بشین،منم ناراحت شدم زدم به راه،گفت خانم بیا صبحانتوببرگفتم نمیخوام پیاده با دخترم رفتیم مسجد زنگ زدم به همسرم گفت من نمیتونم بیام دنبالت،خلاصه کنار اتوبوس ها وماشین ها قدم میزدم که چه کنم یک خانم صدام کرد کجا میخوای بری گفتم
صفائیه گفت15000تومن حالا اگه منو بلوارامین می خواست ببره چند می گرفت؟،از اتوبوس رفتم بالاگفتم کجا می رید گفت سه راه بازار ای خدا اونجا کلی باید پیاده می اومدم تا به ایستگاه ماشین برسم نا امید بودم یک دفعه همسرم زنگ زد دارم میام دنبالت،می بینم یک موتوری کنارم میگه سوار شو،همسرم بودم تعجب کردم چرا با ماشین نیومدی موتور مال کیه؟گفت جای پارک ماشینم رو ازدست می دادم هوا هم سرد بودزینب بشری رو کردم زیرچادرم با ترس سوار موتور شدم تا رسیدم همایش
ان شاء الله ادامه ماجرا بعدا خواهد آمد.
درپناه حق
#محرم95
بر اساس منابع مورد اعتماد؛ امام حسین(ع) چند فرزند پسر و دختر داشتند؟
در مورد نقلهای تاریخی جزئی مانند تعداد فرزندان یک شخص ممکن است اختلاف نظرهایی وجود داشته باشد و نباید به دنبال پاسخ صد در صد کامل و قطعی بود. با این حال، آنچه در منابع روایی درباره تعداد و نام فرزندان امام حسین(ع) آمده، نقل میشود.
فرزندان پسر:
1. حضرت امام سجاد(ع).[1]
2. حضرت علی اکبر(ع).[2]
3. جعفر.[3] که در زمان حیات امام حسین(ع) از دنیا رفت.[4]
4. محمد.[5]
5. عمر.[6]
6. حضرت علی اصغر(ع) یا عبدالله.[7] در اینباره «نام و سن طفل شیرخوار امام حسین(ع) در کربلا»، سؤال 34035 را مطالعه کنید.
فرزندان دختر:
1. فاطمه.[8]
2. سکینه.[9]
3. زینب.[10]
با جستوجویی که در منابع روایی متقدم و مورد اعتماد شیعه و سنی انجام شد؛ نامی از رقیه به عنوان فرزند امام حسین(ع) برده نشده است، امّا تنها در کتاب «کامل بهائی» اثر شیخ عمادالدین حسن بن على بن محمد بن على طبرى آملى(قرن هفتم) به عنوان قدیمیترین منبع؛ ماجرایی را به نقل از کتاب «الحاویه» نقل میکند که متأسّفانه اثرى از این کتاب در دست نیست.
عمادالدین طبری مینویسد: «در حاویه آمد که زنان خاندان نبوّت در حالت اسیرى، حال مردان که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران ایشان پوشیده میداشتند، و هر کودکى را وعدهها میدادند که پدر تو به فلان سفر رفته است بازمیآید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند، دخترکى بود چهارساله، شبى از خواب بیدار شد و گفت: پدر من حسین کجاست. این ساعت او را به خواب دیدم سخت پریشان، زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان بر خواست. یزید خفته بود از خواب بیدار شد، و حال تفحص کرد. خبر بردند که حال چنین است آن لعین در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. ملاعین سر بیاورد و در کنار آن دختر چهارساله نهادند. پرسید این چیست ملاعین گفت سر پدر تو است آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد».[11]
[1]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 135، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، ج 3، ص 146، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
[2]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 135؛ سبط بن جوزی، تذکرة الخواص من الأمة فی ذکر خصائص الأئمة، ص 249، قم، منشورات الشریف الرضی، چاپ اول، 1418ق.
[3]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 135؛ دلائل الإمامة، ص 181؛ تذکرة الخواص، ص 249.
[4]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 135.
[5]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبیطالب(علیهم السلام)، ج 4، ص 77، انتشارات علامه، قم، چاپ اول، 1379ق؛ دلائل الإمامة، ص 181؛ محدث اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 1، ص 582، قم، منشورات الرضی، چاپ اول، 1421ق؛ تذکرة الخواص، ص 249.
[6]. ر.ک: «عمر؛ فرزند امام حسین(ع)»، سؤال 39282.
[7]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 135؛ طبری آملی صغیر، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص 181، قم، بعثت، چاپ اول، 1413ق؛ ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج 5، ص 115، بیروت، دار الاضواء، 1411ق.
[8]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 135؛ کشف الغمة، ج 1، ص 582؛ أنساب الأشراف، ج 2، ص 197؛ تذکرة الخواص، ص 249.
[9]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 135؛ أنساب الأشراف، ج 2، ص 195 و ج 3، ص 146.
[10]. مناقب آل أبیطالب(علیهم السلام)، ج 4، ص 77؛ دلائل الإمامة، ص 181؛ کشف الغمة، ج 1، ص 582؛ خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص 202، البلاغ، بیروت، 1419ق.
[11]. طبری، عماد الدین حسن بن على، کامل بهائى، ص 523، تهران، مرتضوى، چاپ اول، 1383ش.
چرا امام حسین(ع) در نامگذاری فرزندانش از علی استفاده کرده است؟
هر مقدار علاقه و محبت انسان به شخصی بیشتر باشد، اشتیاق بیشتری دارد که همیشه یاد و خاطرات او زنده بماند؛ بنابراین، طبیعی است که انسان نام پدرش را بر فرزندانش بگذارد، تا علاوه بر ابراز کردن شدت علاقه خود به پدر، نام او را در خاطرهها زنده نگهدارد. بویژه اگر پدر، پدری مانند امام علی(ع) باشد. روایت زیر بیانگر شدت علاقه امام حسین(ع) به امیر مؤمنان(ع) است:
معاویه، مروان بن حکم را کارگزار و فرماندار مدینه قرار داد و به وى دستور داد براى جوانان مدینه جایزهاى بپردازد. مروان این کار را کرد. حضرت امام سجاد(ع) میفرماید: «هنگامى که من نزد مروان رفتم گفت: نام تو چیست؟ گفتم: على بن الحسین» گفت: نام برادرت چیست؟ «گفتم: على». مروان گفت: چه خبر است! على على؟ به چه جهت پدرت نام کلیه فرزندان خود را على میگذارد! سپس جایزهاى به من داد و من نزد پدرم بازگشتم و جریان را برای ایشان شرح دادم. پدرم فرمود: «واى بر پسر زن کبود چشم دباغ باد! اگر براى من صد پسر متولد شود دوست دارم نام آنان را على بگذارم»
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 6، ص 19، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
#محرم95
قم دیرروز ظهر خیابان عمار یاسر
#من_و_دوربین
#من_و_دوربین_بازار_طلا_فروشی_قم
#تجملات_تا_این_حد
آیا شما می پسندید؟(منظورشیشه شیرنوزاداست)